اندیشه های سیاسی در اسلام (ابراهیم غلامی)
اندیشه های سیاسی در اسلام (ابراهیم غلامی)
اندیشه های سیاسی عارفان و بزرگان و دانشمندان در اسلام از ابتدا تا کنون

اهل سنت دیار سلمان

فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه

 

زندگی نامه شهید سید قطب



در دنياى اسلام، شخصيت‏هاى بزرگى نداى آزادى و عدالت‏خواهى سر داده و مردم را به بازگشت به اسلام راستين و مبارزه با ستم دعوت كرده‏اند. يكى از اين شخصيت‏هاى‏بزرگ، «سيد قطب» است كه فرياد اسلام‏خواهى و مبارزات او با استعمار كهنه انگليس، شايسته مطالعه و درخور تأمل است. وى در طول نيم قرن زندگى و جهاد، خدمات فراوانى در راه اعتلاى اسلام و تحقق حكومت اسلامى انجام داد. دشمنان اسلام كه تا امروز زيركانه‏تر از مسلمانان عمل كرده‏اند، رفتار سيدقطب و دوستانش را به طور كامل زير نظر گرفته و سرانجام پس از مدت‏ها حبس و زندان، وى را شهيد كرده‏اند. گرچه بدخواهان نگذاشتند او به هدف مهمش كه ايجاد حكومت واحد اسلامى در سراسر جهان است برسد، فرياد رساى او اكنون پرده گوش‏ها را در كشورهاى اسلامى به لرزه در آورده و چراغ فروزانى كه او برافروخته، مشعل هدايت جوانان مؤمن و انقلابى سراسر عالم اسلام شده است.

كتاب‏ها و مقالات نافذ او كه بارها به زبان‏هاى گوناگون دنيا چاپ، و در سراسر جهان منتشر شده، همچون خورشيد، روشنگر دل‏هاى مسلمانان وحدت‏گرا و جوانان انقلابى است. اكنون مركز تحقيقات مجمع جهانى تقريب مذاهب كه اصلى‏ترين وظيفه خود را گسترش ادبيات تحقيقى تقريب و شكل‏دادن به پژوهش‏هاى كاربردى و علمى پيرامون اين مقوله مى‏داند، معرفى طلايه‏داران تقريب و شناساندن انديشه‏هاى پيشتاز و تجربه‏هاى به جاى‏مانده از آنان را يكى از نخستين گام‏ها و پيش‏نيازها قرار داده است. در اين مقاله، شرح حال «شهيد سيد قطب» يكى از انديشه‏وران اصلاح‏گرا، از نظر مى‏گذرد. اميد است آشنايى با شرح حال اين مرد بزرگ، راه را براى مبارزان و مصلحان مسلمان هموارتر سازد.

 

تولد و زادگاه

سيد قطب Sayyid Qutb در سال1906 ميلادى در روستاى «موشه» از توابع استان اسيوط مصر كه به روستاى عبدالفتاح نيز معروف است، ديده به جهان گشود. روستاى موشه يا موشا از نظر جغرافيايى در يكى از سرزمين‏هاى مرتفع مصر و كنار رود خروشان نيل واقع است. اكثر اهالى روستاى موشه مسلمانند و اقليتى پيرو دين مسيحيت در روستا زندگى مى‏كنند.

 

محيط خانواده

پدرش حاج قطب ابراهيم سر سلسله خاندان قطب بود كه پس از وفات پدر رياست اين خاندان را برعهده گرفت. از خصوصيات بارز وى اين بود كه بسيار انفاق مى‏كرد. بخشش وى به قدرى بود كه وقتى دارايى‏اش تمام شد، زمين‏هاى كشاورزى را يكى پس از ديگرى فروخت تا اين كه مجبور شد منزل بزرگ و زيبايش را نيز بفروشد. از عادات هر ساله او اين بود كه روزهاى عيد سعيد فطر، قربان، عاشورا، نيمه شعبان، سالروز معراج پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ماه مبارك رمضان، همه اهالى روستا را براى تلاوت قرآن به مناسبت روزهاى يادشده در منزل خود جمع مى‏كرد و پس از مراسم دوره‏خوانى قرآن، بهترين طعام‏ها را به مهمانان مى‏داد. از ويژگى‏هاى ديگر پدرش كه سيد قطب از آن ياد مى‏كرد، تواضع او است.

سيد قطب در اين باره مى‏نويسد:

كارگرانى براى پدرم كار مى‏كردند. طبق رسم هميشگى او را «سيدى» خطاب مى‏كردند؛ اما او بسيار ناراحت مى‏شد و مى‏گفت: كوچك‏ترها بگويند عمى الحاج و بزرگ‏ترها بگويند حاجى.(1)

حاج ابراهيم از نظر سياسى عضو حزب اللواى مصر و منزلش مركز امور سياسى روستا بود. در جريان انقلاب 1919 ميلادى در مصر، اجتماعات علنى و سرى تشكيل داد و راه انقلاب را به مردم مى‏آموخت. حاجى قطب ابراهيم دوبار ازدواج كرد كه حاصل ازدواج اول يك دختر و حاصل ازدواج دوم سه دختر و دو پسر بود كه همگى وقتى به سن رشد رسيدند، با دولت وقت درگير شدند و همه آن‏ها طعم تلخ زندان را چشيدند. هنگامى كه سيد قطب به جرم اسلام‏خواهى، به زندان افتاد، خواهرش نفيسه و خواهرزاده‏هايش رفعت و عزمى نيز دستگير و روانه زندان شده، مورد اذيت و آزار قرار گرفتند. پس از مدتى نفيسه آزاد شد؛ ولى فرزندان نفيسه يعنى رفعت و عزمى در زندان ماندند. دولت از رفعت خواست ضد دايى‏اش سيد قطب شهادت بدهد تا آزاد شود؛ ولى او نپذيرفت و زير شكنجه‏هاى شديد مأموران زندان شهيد شد؛ ولى‏عزمى پس از مدتى رهايى يافت (خالدى، ص42).

خواهران ديگر سيد به نام‏هاى أمينه و حميده و همچنين برادرش محمد قطب سرنوشتى شبيه آن‏ها داشتند. محمد قطب كه در سال 1919 ميلادى چشم به جهان گشود و به دليل مبارزات سياسى و دوران حبس، در پنجاه سالگى ازدواج كرد، هم‏اكنون در عربستان به سر مى‏برد و به كار تحقيق و تأليف اشتغال دارد.(2)

مادر سيد قطب، زنى پاكدامن و از خاندانى بلند مرتبه بود و قبل از ازدواج با حاج ابراهيم در قاهره زندگى مى‏كرد. دو تن از برادرانش در دانشگاه الازهر مصر تدريس مى‏كردند. از خصوصيات مادرش اين بود كه استماع قرآن را بسيار دوست مى‏داشت و پسرش سيدقطب را به اين نيت به مدرسه فرستاد تا قرآن بياموزد و براى مادر تلاوت كند. مادر سيد قطب در سال 1940 ميلادى در روستاى‏موشه‏درگذشت.

 

دوران تحصيل

پس از گذراندن دوران كودكى، پدر و مادر سيد قطب تصميم گرفتند او را به مدرسه بفرستند؛ ولى او تمايلى به مدرسه رفتن نداشت؛ اما با تشويق پدر و مادر در سال 1912 ميلادى به مدرسه رفت. بعضى اهالى روستا درباره مدارس دولتى حس بدى داشتند و آن را مخالف قرآن آموزى مى‏دانستند.

وقتى سيد در سال دوم ابتدايى مشغول تحصيل بود، صاحب مكتبخانه كه با حاجى ابراهيم رابطه دوستى داشت، از او خواهش كرد فرزندش را از مدرسه به مكتبخانه انتقال دهد تا قرآن حفظ كند و مسائل اسلامى را فرا گيرد. صبح روز بعد سيد به توصيه پدر به مكتب رفت. سيد تصميم گرفت هم درس بخواند و هم قرآن حفظ كند و بنابراين تصميم، در سال دوم ابتدايى حفظ قرآن را آغاز كرد و در سال چهارم ابتدايى يعنى در ده سالگى حافظ كل قرآن كريم شد. سيد از همان كودكى اهل دقت بود و هر حرفى را بدون دليل نمى‏پذيرفت. خود وى مى‏گويد: روزى عالمى از دانشگاه الازهر قاهره براى تبليغ به روستاى ما آمد. شبى از شب‏ها كه بر روى منبر سوره كهف را تفسير مى‏كرد، اين آيه را خواند: ذلك ما كنا نبغ(كهف (18)، 64). من از پايين منبر پرسيدم: «يا شيخ! چرا حرف ياء در كلمه نبغ بدون جازم حذف شده است؟»(3)

وى به كتاب و كتابخوانى بسيار علاقه داشت؛ به طورى كه بين مردم روستا به اين صفت معروف شده بود. پس از مدتى با خريد كتاب‏هايى كه هر هفته كتابفروش محله به نام عمو صالح، به روستا مى‏آورد، كتابخانه شخصى كوچكى كه داراى 25 جلد بود، فراهم كرد و اين كتابخانه كوچك، يگانه كتابخانه روستاى موشه بود. وى كنار آموزش‏هاى قرآنى توانست پس از 6سال در سال 1918 ميلادى دوره ابتدايى كلاسيك را نيز با كاميابى به انجام برساند. پس از اين دوره، وى در جلسات هفتگى پدرش پيرامون اوضاع اجتماعى و سياسى مصر حضورى مستمر يافت و اين در حالى بود كه سيزده سال داشت (همان).

 

سفر به قاهره و ادامه تحصيل

سيد قطب به مدت دو سال به سبب اوضاع آشفته داخلى نتوانست تحصيلات خود را ادامه دهد؛ اما در سال 1920ميلادى براى ادامه تحصيل به قاهره سفر كرد و در منزل دايى‏اش، احمد حسين عثمان سكونت گزيد. حدود 16سالگى وارد دانش‏سراى عبدالعزيز قاهره شد. او بعد از اتمام دوره دانش‏سرا و دريافت گواهينامه تدريس در مدارس ابتدايى به استخدام وزارت تعليم و تربيت درآمد. زمانى كه دانشجوى دانشگاه دارالعلوم بود، رياست دانشگاه را دكتر طه حسين به عهده داشت. در سال سوم دوره دانشجويى، كنفرانسى به وسيله رياست دانشگاه ترتيب داده شد تا سيد در آن سخنرانى كند. او با مقاله‏اى تحت عنوان «مهمه الشاعر فى الحياه، شعر الجيل الحاضر» همگان را به شگفتى واداشت.

وى در زمان دانشجويى بسيار با نشاط و آگاه بود و با شجاعت از اوضاع علمى و فرهنگى دانشگاه انتقاد مى‏كرد. با وجود اين‏كه هنوز جوان بود، از بحث با استادان در زمينه‏هاى علمى، اقتصادى، و اجتماعى هراسى نداشت. استادان دانشگاه نيز از تلاش و پشتكار سيد، متعجب و در عين حال خوشحال بودند. به گفته استادش، محمدمهدى علام، جرأت و استقلال سيد باعث شده تا محبوب دل‏ها و از مفاخر دارالعلوم باشد. سيد در 1932 ميلادى با مدرك ليسانس در رشته ادبيات عرب، از دانشكده دارالعلوم فارغ التحصيل شد و همان سال در تشكيل جماعتى به نام جماعت دارالعلوم مشاركت كرد. هدف اين جمعيت كه از بين فارغ التحصيلان دارالعلوم انتخاب مى‏شدند، دفاع از ادب و لغت عربى بود. اين جماعت پس از مدتى مجله‏اى به نام «دارالعلوم» منتشر مى‏كرد. سيدقطب در سال 1933 ميلادى به استخدام وزارت تعليم و تربيت مصر درآمد و همان سال در مدرسه داووديه مصر در جايگاه معلم ابتدايى به امر مقدس تدريس پرداخت. او سپس در مدارس دمياط، بنى سويف و مدرسه ابتدايى حلوان به تدريس مشغول بود تا اين كه پس از شش سال تدريس در مدارس گوناگون، در تاريخ 1940 در جايگاه كارمند، به اداره مركزى وزارت تعليم و تربيت مصر انتقال يافت و به ترتيب در بخش‏هاى روابط عمومى، آمار، بازرس مدارس ابتدايى مشغول فعاليت شد. در سال 1945 ميلادى دوباره به بخش روابط عمومى برگشت و تا سال 1948 ميلادى در اين قسمت مشغول به كار بود.

 

اعزام به امريكا

سيدقطب به همراه دوستانش(4) در دانشگاه با فعاليت‏هاى سياسى و اجتماعى بيشتر آشنا شد و با آشنايى پيشين كه به وسيله دايى خود از حزب «وفد» داشت، به عضويت اين حزب درآمد و مقالات خود را در نشريه اين حزب منتشر كرد.

بعد از انتشار مقالاتى در باره مشكلات مصر، دولتمردان مصر تصميم گرفتند سيد قطب را براى مأموريتى‏كارى به امريكا اعزام كنند. وزارت تعليم و تربيت مصر سيد را به بهانه تحقيق در شيوه تربيت در مدارس امريكا اعزام كرد؛ اما آن‏ها از اين تصميم‏گيرى دو هدف را پى مى‏گرفتند: 1. سيد قطب از جامعه علمى ـ فرهنگى مصر دور شود تا ديگر نتواند اذهان عمومى را متوجه حركت اسلامى كند؛ 2. در مدت اقامت خود در امريكا تحت تأثير فرهنگ غرب قرار گيرد و به اصطلاح نظرش از غرب‏ستيزى، به غرب‏زدگى برگردد. وى در سال 1948ميلادى سفرش را با كشتى از بندر اسكندريه به نيويورك آغاز كرد. پس از ورود به نيويورك به انجام مأموريت محوله پرداخت و هر روز به مدارس امريكا مى‏رفت و از نحوه آموزش در آن‏جا اطلاعاتى كسب مى‏كرد. او حدود دو سال در امريكا اقامت داشت و در اين مدت از طريق جرايد، راديو و تلويزيون و با شمّ سياسى بالايى كه داشت، فهميد امريكا مى‏خواهد از سلطه انگليس بر دنيا بكاهد و خود، استعمار كشورهاى عربى و اسلامى را ادامه دهد؛ بدين سبب تصميم گرفت هنگام بازگشت به مصر با نوشتن مقاله، به مردم به ويژه نسل جوان آگاهى بخشد و طرح امريكا را آشكار سازد.

 

بازگشت به مصر

سيد قطب در سال 1950 ميلادى به مصر بازگشت و در جايگاه دستيار دفتر وزير تعليم و معارف مصر، مشغول كار شد. سفر به امريكا نه تنها او را از اهداف و آرمان‏هايش دور نكرد، بلكه مصمم شد با استعمار بجنگد؛ اما چون نبرد فرهنگى را از درون حكومت مقدور نديد، در 1952 ميلادى استعفانامه خود را تقديم وزارت كرد و اعلام داشت ديگر حاضر به همكارى با آن‏ها نيست. تا دو سال استعفاى او مورد قبول واقع نشد؛ ولى سرانجام در اوايل سال 1954 با استعفاى وى موافقت شد (خالدى، ص88).

 

در سنگر مطبوعات

سيد قطب از سنين جوانى در مطبوعات مصر مقاله مى‏نوشت و به روزنامه‏نگارى علاقه وافرى داشت. نخستين مقاله وى در 16سالگى در مجله «صحيفه بلاغ» در سال 1922 ميلادى چاپ شد. وى ابتدا با نشريات معروفى چون البلاغ، البلاغ الاسبوعى، الجهاد، الاهرام، و غيره همكارى مى‏كرد و مرتب براى اين نشريات مقاله مى‏نوشت (همان، ص98).

سيد قطب در چهل سالگى همزمان با آغاز تفكر در باره حركت اسلامى و انقلابى با نشرياتى چون الكتاب المصرى، الكتاب السوادى، الشؤون الاجتماعيه و غيره همكارى داشت. پس از چند سال در مجله «اللواء الجديد» نيز كه شاخه جوانان حزب وطنى مصر آن را چاپ مى‏كرد، مقاله نوشت؛ اما پس از اندك‏زمانى‏به علت انتقاد شديد سيد از استعمار و اتهام همكارى دولت با آنان، تعطيل شد. وى پس از تعطيلى مجله اللواء الجديد، دست از مبارزه نكشيد و در جايگاه سردبير و نويسنده مجله «الدعوه» كار خود را ادامه داد. مقالات وى در اين نشريه، دعوت از مردم براى انقلاب، تشكيل حكومت اسلامى و تغيير حاكميت بود؛ اما اين مجله را نيز پس از مدتى رژيم مصر تعطيل كرد. سيد باز هم نااميد نشد و با همكارى يوسف شماته، نشريه‏اى به نام «العالم العربى» را منتشر ساخت. يوسف شماته در جايگاه مدير مسؤول و سيد قطب در مقام سردبير مشغول فعاليت شدند (همان، ص103).

سيد در نشريه العالم العربى بر خلاف همه نشريات مصرى كه تاريخ روز را به ميلادى درج مى‏كردند، بر اساس تاريخ هجرى قمرى مى‏نوشت. وى همچنين در سال 1948ميلادى با همكارى جمعيت اخوان المسلمين، مجله «الفكر الجديد» را تأسيس كرد و در اين مجله نيز طرفدارى از اصلاحات و تغيير حاكميت موجود را جزو اهداف خود قرار داد. مقالات سيد در اين مجله از تندترين و در عين حال قوى‏ترين مقالات به شمار مى‏رود.(5) با ادامه موضع انقلابى در مقالات سيد، اين نشريه هم تعطيل شد.

در سال 1954 جمعيت اخوان المسلمين مجله‏اى به نام «اخوان المسلمين» چاپ كرد و سيد قطب را در جايگاه رئيس هيأت تحريريه آن برگزيد. اين هفته‏نامه روزهاى پنجشنبه منتشر مى‏شد و نخستين شماره آن در 17 رمضان 1373 قمرى به چاپ رسيد. سيد در اين هفته‏نامه افكار اسلامى و انقلابى خود را بيش از گذشته منتشر كرد؛ از اين‏رو پس از چاپ دوازده شماره در تاريخ 6 ذى‏الحجه 1373 از انتشار آن جلوگيرى شد و اين واپسين فعاليت مطبوعاتى سيد قطب به شمار مى‏رفت؛ زيرا در همين سال دستگير و روانه زندان شد.

سيد قطب در طول حيات 25ساله مطبوعاتى خود، 455 مقاله و قصيده در مجلات و روزنامه‏هاى گوناگون مصر چاپ كرد (خالدى، ص109). وى كه نيمى از زندگى خود را با نشريات مختلف سپرى كرد، در اين مدت پى برد كه رفتار و عملكرد بعضى از اين مطبوعات مشكوك است و از چاپ مقالات وى خوددارى مى‏كنند و دريافت كه بعضى از آن‏ها با بيگانگان در ارتباطند؛ به همين سبب مقاله‏اى تحت عنوان «الدوله تخفق الأدب» ضد اين دسته از نشريات نگاشت و آن‏ها را رسوا كرد (همان، ص111).

 

استادان و افراد تأثيرگذار بر سيد قطب

افراد متعددى بر سيدقطب تأثير عقيدتى داشتند كه اين‏جا به اسامى دو تن از آن‏ها اشاره مى‏كنيم:

1. ابوالاعلى مودودى (م1979م): مودودى، يكى از متفكران بزرگ پاكستانى معتقد به ضرورت تشكيل جامعه اسلامى و مبارزه با استعمار بود. وى در سال 1941 ميلادى در هندوستان، حزب «جماعت اسلامى» را تأسيس كرد كه شباهت بسيارى به تشكيلات اخوان المسلمين مصر داشت (پيامبر و فرعون، ص48). وى نويسنده كتاب‏هاى الاسلام اليوم، منهاج الانقلاب الاسلامى، الحكومة الاسلاميه، الاسلام و المدينه، تدوين الدستور الاسلامى و المصطلحات الاربعة فى القرآن است و سيد قطب در زندان با افكار و آثار او آشنا شد (سيرى در انديشه‏هاى سيدقطب، ص9).

از نظر ابوالاعلى مودودى، اسلام دين كاملى است و اگر كسى به بخشى از اسلام عمل كند و بخش ديگرى را رها سازد، مرتكب ارتداد جزئى مى‏شود. وى‏اسلام بدون حاكميت را اسلام نمى‏داند. آثار ابوالاعلى تأثير شگرفى بر فكر و ذهن سيد قطب داشته است. هنگامى كه سيد دستگير شد، در پاسخ اين پرسش كه آيا افكارت را از مودودى گرفته‏اى، پاسخ داد: فكر و نظر من همان انديشه‏هاى ابوالاعلى مودودى است.

2. عباس محمود عقاد: سيد قطب پس از ورود به قاهره به واسطه دايى‏اش، احمد حسين عثمان با او آشنا شد و به دليل مشتركاتى كه سيد با او داشت،(6) تحت تأثير افكار او قرار گرفت. سيد مدتى در مدرسه عقاديه كه زير نظر عقاد اداره مى‏شد، درس خواند و در اين مدت با افكار و عقايد او آشنا شد؛ اما پس از مدتى آثار ادبى او را نقد كرد. زمانى‏كه سيد در سال 1951 ميلادى به طور رسمى به اخوان المسلمين پيوست، عقاد كه با اخوان المسلمين به شدت مخالف بود، از سيد قطب انتقاد كرد و تحت مقاله‏اى با عنوان «ارادة الغفلة» به سيد بى‏حرمتى كرد (خالدى، ص146).

 

انديشه‏ها و اعتقادات سيد قطب

سيد قطب در جايگاه مغز متفكر جمعيت اخوان المسلمين بين سال‏هاى 1952 تا 1964 ميلادى مطرح بود و همواره مقابل كسانى كه از اين جنبش ضد استعمارى انتقاد مى‏كردند، مى‏ايستاد. وى در باره «اخوان المسلمين» مى‏گويد: خداوند اخوان المسلمين را زنده بدارد كه مصر را زنده نمود و مفهوم جهاد را كه از نظر مردم فقط شعار دادن و كف‏زدن بود، تغيير داد و مفهوم اصلى آن را كه كار و فداكارى است، به آن بازگردانيد و چگونگى نبرد را كه منحصر به تبليغات بود، به قربانى شدن و شهادت در راه خدا تبديل كرد (سيد قطب، 1370، ص107).

سيدقطب معتقد است هر گروه و دولتى كه به يكى از كشورهاى اسلامى حمله نظامى مى‏كند، بايد تحريم سياسى و اقتصادى شود. وى مى‏گويد: انگلستان و امريكا با همكارى روسيه در بيرون راندن ما مسلمانان از فلسطين شركت نمودند. فرانسه در شمال افريقا بر ضد ما جنگيد و در آزار و شكنجه ما شركت كرد و هنوز هم دسته جمعى‏بر ضد ما و دين ما كوشش مى‏كنند؛ به همين دليل، هر گونه معاهده و هر گونه همكارى با اين كشورها از نظر اسلام نامشروع است و البته مردم مسلمان حق ندارند كه در عمل نامشروعى با دولت همكارى كنند؛ بلكه بايد به هر وسيله‏اى كه مقدور باشد دولت را از ارتكاب هر عمل حرامى بازدارند (همان، ص100).

سيد قطب از تمام شركت‏هاى اسلامى مى‏خواهد روابط اقتصادى خود را با دشمنان اسلام قطع كنند و معتقد است كه همكارى شركت‏ها و مؤسسات تجارى با دشمنان اسلام نامشروع است (همان، ص101). وى همانند ديگر متفكران متعهد جهان اسلام به شدت با فرهنگ غرب مخالفت، و از انديشه و اخلاق غربى انتقاد مى‏كرد و مقاله‏اى به نام «عود الى المشرق» از مجله العالم العربى در اين زمينه چاپ كرد.

سيد قطب جامعه را به دو نوع جاهلى و اسلامى تقسيم مى‏كند. او در اين زمينه مى‏گويد: امروز در جاهليتى به سر مى‏بريم كه هنگام ظهور اسلام وجود داشت و بلكه تاريك‏تر از آن. تمامى آنچه در اطراف ما است، جاهلى است. وظيفه ما اين است كه اولاً تحولى در درون خود به وجود آوريم تا بر اساس آن بتوانيم جامعه را دگرگون كنيم. اسلام بيش از دو جامعه نمى‏شناسد. جامعه جاهلى و جامعه اسلامى. جامعه اسلامى جامعه‏اى است كه در تمامى ابعاد عقيده و عبادت، شريعت و احكام، سلوك و اخلاق اسلامى در آن تحقق يافته است و جامعه جاهلى جامعه‏اى است كه به اسلام عمل نمى‏كند.

اين انديشه سياسى سيد قطب ما را به ياد حضرت امام خمينى قدس‏سره مى‏اندازد كه فرمود: حكومت يا طاغوت است يا اسلام. در واقع سيد قطب معتقد است: اسلامى كه دشمنان معرفى مى‏كنند با اسلامى كه رسول گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آورد، تفاوت عميق دارد. سيدقطب نخستين انديشه‏ور جهان اسلام است كه كلمه «اسلام امريكايى» را مطرح كرده بود. به اعتقاد او، اين روزها امريكايى‏ها نيازمند اسلام هستند تا در خاورميانه و كشورهاى اسلامى با كمونيسم بجنگد(ما چه مى‏گوييم، ص91). وى معتقد است جامعه‏اى كه مردمش مسلمانند اما احكام آن را رعايت نمى‏كنند، هرچند نماز بخوانند، روزه بگيرند و به حج بروند، به هيچ‏وجه جامعه اسلامى نبوده، در رديف جامعه جاهلى قرار دارد؛ چنان كه به اعتقاد او جامعه‏اى كه خدا را قبول دارد، ولى به مردم اجازه نمى‏دهد دين را به جامعه سرايت دهند، بلكه فقط اجازه مى‏دهد مردم خدا را در مساجد عبادت كنند، جامعه جاهلى است.

سيد قطب به جنبش يهود و صهيونيسم نيز به شدت بدگمان بود و آن را عامل انحطاط و عقب‏ماندگى جوامع اسلامى مى‏دانست. وى هدف صهيونيسم را تضعيف عقيده اسلامى مى‏داند و مى‏گويد: نقشه‏هاى صهيونيسم و استعمار از لابه‏لاى كتاب‏ها و برنامه‏ها و سخنرانى‏هاى سردمداران و نيز بازى‏هاى عمال آن‏ها بيانگر اين حقيقت است كه آن‏ها درصدد تضعيف عقيده اسلامى و محو اخلاق در جامعه اسلامى هستند و مى‏خواهند اسلام را از اين‏كه مصدر و منبع قانونگذارى باشد، دور سازند. سيد در كتاب معالم فى الطريق ضرورت جهاد ضد دشمن را اجتناب‏ناپذير مى‏داند و مى‏گويد: برقرارى حكومت خداوند بر روى زمين و محو حكومت بشرى، گرفتن قدرت از دست بندگان غاصب و برگرداندن به خدا، اقتدار بر اساس قانون الاهى و از بين بردن قوانين ساخته بشر فقط از طريق موعظه و حرف صورت نخواهد گرفت. سيد قطب، اسلام را يگانه دين رهايى‏بخش از مشكلات جوامع بشرى مى‏داند و معتقد است كه هيچ نظامى غير از نظام اسلام نمى‏تواند سعادت بشر را فراهم سازد(عدالت اجتماعى در اسلام، ص23، 27 و130).

سيد در باره آزادى انديشه معتقد است كه آزادى يعنى رهايى از همه قيود، غير از بندگى خدا (مسجدجامعى، ص163). او آزادى را در عبد خدا بودن مى‏داند و مى‏گويد: كلمه «لا إله إلا الله» شاه‏فرد و اساس طرز فكر اسلامى است. هدف از اين جمله، طريقه كاملى است براى يك زندگانى كه بر پايه آزادى وجدان از هر گونه بندگى غيرخدايى پى‏ريزى شده است (همان، ص52). بر پايه همين آزادانديشى، وى از جمله عالمان اهل سنت است كه از برخى خلفاى صدر اسلام به ويژه از بنى‏اميه به شدت انتقاد مى‏كند و احترام به خلفاى صدر اسلام و صحابه را كه از نظر اهل سنت واجب است، لازم نمى‏داند. وى در باره ابوسفيان مى‏گويد: او كسى است كه از روى ميل اسلام نياورد تا اين‏كه اسلام غلبه كرد. او از اسلام و مسلمين كينه داشت و شادى خود را هنگام شكست مسلمين ابراز كرد. [همچنين در باره يزيد بن معاويه مى‏گويد:] او اسلام را نمى‏شناخت. از قوميت خود دفاع مى‏كرد. از نظر دورى روحش از حقيقت اسلام، شبيه‏ترين مردم به بنى‏اميه بود و از عثمان به دليل اين‏كه در شب عروسى دخترش به دامادش حارث بن حكم دويست هزار درهم از بيت‏المال مسلمانان هديه كرد، انتقاد مى‏كند و مى‏گويد: رفتار عثمان ناعادلانه بود. او به صورت غير قانونى [از بيت‏المال] انفاق مى‏كرد (مطاعن سيد قطب، فى أصحاب رسول‏الله، ص159)؛ چنان كه تبعيد ابوذر به وسيله عثمان، بى‏عدالتى ديگرى بوده است (همان، ص376).

 

انديشه وحدت در كلام سيد قطب

سيد قطب متفكر و دانشمند بزرگ مصرى، آفت بزرگ جوامع اسلام را ملى‏گرايى مى‏داند و معتقد است تا وحدت ميان مسلمانان جهان حاصل نشود، امپرياليسم غرب بر منابع مالى مسلمانان چنگ خواهد انداخت. علت مخالفت سيد با ملى‏گرايى اين است كه ملى‏گرايى در مقابل وحدت مسلمانان قرار گرفته. همين انديشه سيد، يكى از مواردى بود كه باعث تيرگى روابط او با جمال عبدالناصر شد؛ زيرا جمال عبدالناصر به ناسيوناليسم عربى معتقد بود؛ در حالى كه سيد قطب با ملى‏گرايى به شدت مخالفت مى‏كرد.

وى در نوشتارى مى‏نويسد: بى‏ترديد، انديشه تنگ و تاريك ملى‏گرايى در درون مسائل داخلى ما انديشه ويرانگرى بود؛ انديشه‏اى كه نيروهاى ميهن بزرگ اسلامى را پراكنده ساخت و آن را به دولت‏هاى كوچك ناتوان بى‏ارزشى كه با هيچ‏چيزى، قدرت مقابله ندارد، تبديل نمود. انديشه‏اى بود كه به امپرياليسم غربى اجازه و امكان داد روزانه يك كشور اسلامى را بدَرَد و بخورد؛ در حالى كه اطمينان دارد اين مرزهاى ساختگى به هيچ دولت كوچكى اجازه كمك به ديگرى را نخواهد داد (تاريخ فرهنگ معاصر، ش 6، ص278، به نقل از مصر الفتاه، 6سپتامبر 1951م).

سيد قطب همچون سيدجمال الدين اسدآبادى مرزهاى جغرافيايى را در هم شكست. وى معتقد بود هر جا مسلمانى هست، آن‏جا قلمرو اسلام است. در جريان ملى شدن صنعت نفت ايران، وى نامه‏اى به آيت الله سيدابوالقاسم كاشانى نوشت و از نهضت ملى‏شدن صنعت نفت حمايت كرد. سيد قطب در اين نامه نكات بسيار مهمى را بيان مى‏كند. به اعتقاد او، نهضت ملى‏شدن صنعت نفت، نهضت ملى نيست؛ بلكه نهضتى اسلامى به رهبرى شخصى روحانى است. وى اين گام را قدمى در راه استقرار نظام اسلامى و كوتاه كردن دست اجانب از كشور ايران مى‏داند. همچنين در اين نامه مسلمانان را به وحدت و دورى از تفرقه فرا مى‏خواند.

 

مبارزات سياسى سيدقطب

مهم‏ترين دوران مبارزه سيدقطب به زمانى مربوط مى‏شود كه به جمعيت اخوان المسلمين پيوست. جمعيت اخوان المسلمين يكى از جمعيت‏هاى مبارز در سال‏هاى 1930 تا 1960ميلادى بود كه در بيشتر كشورهاى عربى فعاليت مى‏كرد و مقر اصلى آن در مصر قرار داشت. اين جمعيت را حسن البناء (م1368ق) در شهر اسماعيليه مصر در ذى‏القعده سال 1347 پايه‏گذاشت و فعاليت خود را در مدرسه «التهذيب» با تعليم قرآن، تجويد، حديث، تفسير و ديگر علوم اسلامى، آغاز كرد. حسن البناء در سال 1350قمرى، رساله‏اى دربردارنده اهداف جمعيت اخوان المسلمين منتشر كرد و در جايگاه دبيركل جمعيت برگزيده شد. هنگام جنگ اعراب و اسرائيل در سال 1948 ميلادى جمعيت اخوان المسلمين به يارى ملت فلسطين شتافت و بسيارى از اعضاى آن در اين جنگ شركت كردند. پس از اين وقايع، از طرفى محبوبيت اخوان المسلمين بين مسلمانان به شدت افزايش يافت و از طرف ديگر، دربار مصر و استعمار پير انگليس از آنان عصبانى و ناراحت شدند؛ از اين‏رو به فرمان ملك فاروق در سال 1368 قمرى فرمان انحلال جمعيت صادر شد و به تلافى اين فرمان، جمعيت اخوان المسلمين نخست وزير مصر(نقراشى پاشا) را كشتند و حكومت وقت نيز به تلافى اين اقدام، دبير كل اين جمعيت يعنى «حسن البناء» را در سال 1369ق ترور كرد (دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج7، ص271). ترور حسن البناء زمانى بود كه سيدقطب در امريكا به سر مى‏برد. او مى‏ديد كه نشريات امريكايى به شدت از كشته‏شدن حسن البناء ابراز خوشحالى مى‏كنند؛ بدين جهت همان‏جا تصميم گرفت پس از بازگشت از امريكا در سال 1951 ميلادى به طور رسمى به اخوان المسلمين بپيوندد. وى چنان به اين گروه علاقه داشت كه هميشه مى‏گفت: من در سال 1951 ميلادى متولد شدم (پيامبر و فرعون، ص39).

سيدقطب پس از عضويت در جمعيت اخوان المسلمين، ابتدا عضو مكتب ارشاد، سپس در جايگاه رئيس هيأت تحريري

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ جمعه 1 دی 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام